
اندکی تامل در برنامههای انتخاباتی محمدباقر قالیباف و نیز
راند اول مناظرات کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم، نشانه های خوبی از
حضور گفتمان احمدینژاد را در جامعه و در بین نخبگان آن نشان میدهد که علیرغم عدم
حضور شخص وی در انتخابات ریاست جمهوری، در سخنان و رفتارهای محمدباقر قالیباف ظهور
و بروز کرده است.
حرفهای کلی، رفتارهای پوپولیستی، عصبیت در چهره و خشونت در گفتار، نمونههای روشنی از حلول روح احمدینژاد در کالبد قالیباف است.
محمدباقر قالیباف هیچگاه قادر به شناخت خواسته های مردم زمانهاش نبوده است، حتما پوستر خلبانی سردار را در انتخابات ریاست جمهوری 84 به خاطر دارید که به سم چپ سیاست ایران راهنما میزد در حالی که در آن سال ژستهای اصلاحطلبانه، قدرت اقناع مردم را پیدا نکرد و یا در سال 92 که جامعه تمایلی به حضور اصولگرایان نداشت ، رقابتهای انتخاباتی را با حمله به هاشمی و سایر نمادها و سمبل های جریان اصلاحطلبی آغاز کرد و به سمت راست سیاست چرخید.
سرهنگ اما امروز هم، سخن و صدای زمانه را نشناخته است و تمایل شدیدی به احمدی نژادیسم دارد.
سردار شهردار به شدت بوی پوپولیسم و عوام فریبی میدهد و به همین دلیل است که نمیتواند از ایدهها و برنامههایش بگوید زیرا احمدینژاد درونش این اجازه را به او نداده است وگرنه مشکلات را همه میدانند.
مبنای حرکات قالیباف در این دوره از انتخابات نه اثبات خود
که تخریب دولت است و امیدش نیز بیش از هر چیزی به پوپولیسم، قالیباف نشان داد زخم
خورده از انتخابات پیشین شمشیر را از رو بسته است، او ردای احمدینژاد را بر تن
کرده و خود را مدافع حقوق 96 درصد از مردم می نمایاند و در این مسیر تنها به شعار
دادن و درشت گویی میپردازد.
نکته عجیب و قابل ذکر در مناظره اول عصبانیت قالیباف بود که در مواجهه تهاجمی او با جهانگیری و روحانی ظهور کرد که به نظر نگارنده دفاع جانانه، قاطع روحانی و علیالخصوص جهانگیری موجب شد تا قالیباف با در اختیار داشتن فرصت نهایی صحبت کردن دست به هجوم مجدد زده و بار دیگر یاد خاطره احمدینژاد را زنده نماید.
او در مناظره اول تلاش کرد خود را رقیب اصلی رئیس دولت نشان دهد اما با تیز هوشی جهانگیری، این دو قطبی شکل جدی به خود نگرفت و سطح قالیباف به جایگاه اسحاق جهانگیری تنزل نمود.
آنچه قابل توجه است اینکه از حضور احمدینژاد در انتخابات جلوگیری به عمل آمده اما راه و روش او را برای پیروزی در انتخابات همچنان سرلوحه خود قرار دادهاند، اگر قرار به ادامه احمدینژادیسم برای حضور در انتخابات و سپس کشور داری بوده است پس چرا صلاحیت خود او احراز نشده است؟ حداقل او این شیوه را بهتر از قالیباف بلد بود.
اینک اما شهردار تهران با همین ابزار، با کلی گویی و ادعاهای عجیب، غریب و با مظلوم نماییهای کذایی به میدان آمده است و درد همینجاست که مردی چون قالیباف که در سال 84 سعی کرد از خود یک وجهه معقول به نمایش بگذارد در سال 96 احمدی نژاد دیگری شده است، اما درد بزرگتر زمانی عیان میشود و به جان کشور میافتد که معلوم گردد شیوه احمدینژادی هنوز برای پیروزی در انتخابات و شکست رقیب و جلب آرا جوابگوست.
اگر چنین شود یعنی پوپولیسم نمیمیرد بلکه از کاپشن احمدینژاد به درون کت قالیباف میخزد.
قالیباف اگر به فکر پیروزی در انتخابات و راهیابی به پاستور است باید تکلیفش را با خودش روشن کند.
او در درجه اول باید به خاستگاه و پایگاه رای خود فکر کند نه اینکه اینگونه دست به انتحار سیاسی بزند و با فرافکنی سعی کند به رئیس دولت و یا کاندیدای دیگری حمله کند.
سخن پایانی آنکه امروز با پدیدهای روبرو هستیم که به
دوربین زل میزند، جمله میرحسین را تکرار میکند و مانند احمدینژاد عکس نشان میدهد و گاهی سخن غیر واقعی به زبان می آورد آیا با این روش سرانجام این گونه افراد ختم به خیر خواهد شد؟