
تیترامروز/ میلاد پوررمضان: در روزهای گذشته بخشی کوتاه از فیلم مصاحبه مدیرعامل کاله در تلویزیون موجب شده تا موجی از واکنشها در فضای مجازی به راه بیافتد.
البته با مشاهده رفتار کاربران متوجه میشویم که بخشی از مردم سطحینگری را کنار گذاشته و با منطق بهتری اقدام به اظهار نظر می کنند.
در این برش کوتاه مجری برنامه (علی ضیا) که اصرار زیادی دارد تا خودش را جنجالی نمایش دهد از مدیرعامل کاله میپرسد «آیا در کالباسها گوشت گربه میریزید؟»
اولا طرح چنین سوالی در یک برنامه غیر تخصصی از اساس اشتباه است چراکه بررسی این موضوع یک برنامه و کارگروه تخصصی را طلب می کند.دوما این سوال مطرح می شود که آیا طرح چنین سوالی در رسانهای که خودش را ملی میداند، در مردم نوعی بدبینی تزریق نمیکند؟
و اما بعد؛ سلیمانی در پاسخ به این سوال میگوید اگر در چین مردم از گوشت گربه استفاده میکنند به این دلیل است که آنجا به دلایلی همچون جمعیت بسیار بالا و فقر کمبود مواد غذایی وجود دارد و در ایران هنوز به آنجا نرسیدیم که گوشت گربه استفاده کنیم، شاید روزی اینطور شود که انشاالله نشود.
همین کافی بود تا در فضای مجازی موجی از واکنش ها شکل بگیرد، بیشترین استفاده از این برش ویدئویی توسط پیجهای مخالف صدا و سیما و نظام حاکم بر کشور انجام گرفت و به نوعی تلاش کردند تا خوراک قابل استفادهای تامین کنند.
برخی کاربران اقدام به فحاشی و برخی در کمال تعجب خواستار راهاندازی کمپینی برای «تحریم کاله» شدند. «#تحریم_کاله»
به خاطر دارم روزی از یک دوست چینی پرسیدم آیا در چین مردم گوشت سگ و گربه می خورند؟ او در پاسخ گفت، در واقع بخش بزرگی از این گفتهها استفاده تبلیغاتی دارد و در حقیقت چنین نیست اما در برخی استانهای چین در گذشته به علت فقر و ازدهام جمعیت مردم ناچارا روی به خوردن جانورانی مثل گربه یا حشرات آوردند و به مرور زمان در قسمتهایی از چین این موضوع جا افتاد.
پس با توجه به چنین تجربهای نظر مدیرعامل کاله چندان هم نادرست نیست و در واقع سلیمانی حرف بیجایی نزده و توهینی نکرده است، اما چرا برخی این چنین موضع گرفتند؟
مشابه همین رفتار در چند ماه گذشته نیز دیده شد که تعداد قابل توجهی از مردم در فضای مجازی خواستار تحریم اسنپ شده بودند، حال جالب اینجاست هم اسنپ و هم شرکت کالا در ایجاد شغل بسیار موثر بودند، اگر چه اسنپ یک شغل تمام و کمال نیست اما کاله با تجربه طولانی در صنعت لبنیات اشتغال قابل توجهی ایجاد کرده و اغراق نیست اگر بگوییم در خاورمیانه اکنون یک برند معتبر است. در چنین احوالی که اقتصاد ملکت بحرانیست بهتر آن است که از بخش خصوصی حمایت کنیم تا چرخ صنعت داخلی بیش از این کند نچرخد. گرچه این تحریم کردنها همیشه برآمده از احساسات بوده و هیچگاه منتج به نتیجه نشده است اما اکنون ریشهیابی چنین رفتاری لازم است و مهمتر آنکه واقعا چه وقت مناسب برای ایجاد اجماعست.
مشهور است که ایرانیان می دانند که چه نمیخواهند اما به عنوان یک جامعه اجماع ندارند که چه میخواهند، و باید گفت که با روشهای دستیابی به این اجماع نظر نیز آشنایی ندارند.
در این موضوع، رفتار بخشی از مردم به علت دلخوری از سیستم حاکم است و همین سبب می شود تا هر سوژهای بهانهای برای تخریب حاکمیت شود و رفتار فردی را به کل نظام حاکم بسط دهند.
اما بخش بزرگتر آن ریشه در خلق و خوی ایرانی دارد، شاید ناراحت کننده باشد اما در ژن ایرانی سالهاست که تخریب افراد موفق وجود دارد و توصیفات ناپسند دیگری که عصاره اقتدارگرایی است در وجود همه ما ریشه دوانده.
در همین رابطه رونالد دبلیو فریر در کتاب سفرنامه شاردن آورده است: یاران به ایرانیان دل مبندید که وفا ندارند و آدم را به دام می اندازند و هر قدر به عمارتشان بکوشی به خرابی تو می کوشند.
این نشان میدهد تخریب دیگران و عدم تحمل نظر مخالف در ایرانیان ریشه چند صد ساله دارد.
عمده ایرانیان نمیتوانند سیستماتیک و منطقی فکر کنند و این ریشه در نوعی منیتهای ناخودآگاهی دارد که در طول قرنها استبداد، ظلم و ستم و خشونت و بی رحمی ریشه دوانیده که مانع بنا شدند آگاهی جدید شده است.
ایرانیان تلاش میکنند تا موجودیت خود را با نفی، مخالفت و تقابل و پس از آن با تخریب و حذف نمایش دهند. همچنین اینگونه که تاریخ از روابط اجتماعی ایران حکایت دارد خیلی راحت میتوان ایرانی را تحت تاثیر قرار داد و تبلیغات با شتاب در فرهنگ ایرانی موثر است. (نمونه آن همین تبلیغات منفی بر علیه شرکت مربوطه)
تنها جامعهای متحول میشود که قبل از آن افکار و عادات آن متحول شود، با مروری اجمالی بر وقایع مشابه در مییابیم که ایرانیها در مقابل اتفاقات، اظهارنظرها و موفقیتها رفتاری تکراری از خود بروز میدهند که در وهله اول نفی و در مراحل بالاتر تخریب کامل و سپس تلاش برای حذف آن صورت میگیرد.
ایرانیان قبل از اینکه اقدام به بحث منطقی، ریشهیابی و تفکر جمعی بکنند سریعا به فکر تخریب و حذف گرفتار می شوند، اصطکاک دائمی میان ایرانیان ریشههای تاریخی دارند که در این مجال فرصت پرداختن به آن نیست اما کوتاه اینکه ایرانیان عموما در دو قطب موافق و مخالف با یکدیگر قرار میگیرند، یا در حال نزاع هستند و یا کاملا موافق میشوند که هر دو غیر عقلانی است. فضای نقد و انتقاد در عالم دوستی و احترام کمتر دیده میشود و به همین دلیل حدود مدنیت، دوائر نقد و انتقاد و اصلاح و بهبود نیز به وجود نمی آید.
برای مثال در راستای همین موضوع مدیر عامل کاله هیچ فضایی نقدی به وجود نیامد و افراد یا به تخریب روی آوردند و یا در مقیاس بسیار پایین در دفاع از سلیمانی برآمدند، اما هیچکس وارد عرصه نقد منطقی و محترمانه نشد.
متاسفانه ما از تخریب یکدیگر لذت می بریم و در هنگام بروز کوچکترین اشتباه و یا اختلاف تقریبا اخلاق را در مناسبات و مراودات اجتماعی تعطیل می کنیم.
در این نوشتار قصد ریشهیابی و تفسیر دقیق رفتار ایرانیان و چگونگی تغییر آن را ندارم چرا که در ایجاد تغییر آن هم در ابعاد وسیع به هیچ وجه مردم به تنهایی موفق نخواهند بود چرا که وجود چنین خلق و خوی ناپسندی در وجود افراد یک جامعه طی قرنها سیاستهای اشتباه و ضدفرهنگی حاکمان ریشه دوانده، حال به تناسب کم و زیاد شده است اما همواره رشد داشته.
برای مثال عدم تحمل نظر مخالف همواره از سمت حاکمان به مردم تزریق شده است و ریشه بسیار طولانی دارد، تنها به یک نمونه بسنده می کنم:
شاه عباس صفوی که در مدح و ستایش او بسیار گفتهاند با وجود اینکه به هنر و هنرمند علاقه وافری داشت به محض اینکه متوجه شد میرعماد قزوینی بزرگترین خوشنویس ایرانی با او اختلاف نظر دارد دستور قتل آن را صادر کرد.
نتیجه این است که رفتار مردم ارتباط پیچیده و خاصی با رفتار حکومتها داشته و دارد و بسترهای رشد اجتماعی و فرهنگی مهیا نمی شود مگر به همت دولتها و سیستمهای حاکم بر کشور.